روشنفکر افریینده وعصیانگر را نباید با «رشن فکر» مصرفی به عوضی گرفت قسمت دوم
نویسنده : مهرالدین مشید نویسنده : مهرالدین مشید

افق  حقیقت چشمۀ زلالی را ماند که از آب  حیات بخش آن نور جاودانه می درخشد . شماری روشنفکران در این آب و در این نور افق اول  حقیقت را طوری می یابند که در آب و نور آن اخلاق دموکراسی را به تماشا گرفته و به تفسیر و تاویل آن می پردازند .  از نظر این ها دموکراسی بعد از 500 سال تجربۀ بشری ، پیشرفته ترین و گزیده ترین نمونۀ نظام سیاسی است که میتواند پاسخگوی نیاز های انسان کنونی باشد و بنا براین افق اول حقیقت است که می تواند تفسیز کنندۀ راستین اخلاق دموکراسی باشد . هر گاه روشنفکر با دیدی مادی به این افق نگاه نماید ، بدون تردید از تفسیر اخلاق دموکراسی در اصول عاجز خواهد بود ؛ زیرا اخلاق جوهر ایثار  است و ایثار و شهامت گستری زمانی ممکن است که هدف متعالی و آرمان برتری انسان را از دغدغۀ بی هدفی رهایی بخشیده و نابودی خویش را در بود دیگری به تماشا بگیرد ؛ زیرا هر گونه تلقینی برای تحرک انسان مقطعی و زود گذر بوده و از خود گذری های شگفت انگیز او را نمی تواند توجیۀ منطقی نماید . کمبودی این پدیدۀ اخلاقی دموکراسی غرب را به چالش کشیده است . این نقص سبب شده تا دموکراسی  در محدودههای تنگی با به اشتباه گرفتن داد و بیداد به مانور بپردازد .  در این جا است که روشنفکر و فیلسوف برای نزدیک شدن و تکیه زدن به حقیقت وسوسه می شود . چیستی ها و کیستی از مرز حیات تا ممات  برای شان تفسیر ها و تاویل های گوناگونی پیدا میکنند .  از همین رو است که شمار دیگری از روشنفکران افق اول حقیقت را به گونۀ دیگری مشاهده میکنند  ودر جاذبۀ آن قرار میگیرند تا هر چه زود تر به آن نزدیک شوند ؛ البته طوری که این افق می تواند بستر واقعی برای تفسیر دموکراسی و هر گونه الگوی نظام مردم سالاری باشد .  این الگوها منحصر به جامعۀ  غربی نبوده و بلکه الگو هایی را تفسیر مینماید و ارایه میدارد که در  جوامع دیگری نیز می توانند قابل تحقق باشند . این الگو اخلاق را در نظام مردم سالاری در دایرۀ گفتمان فرهنگ ها و تمدن ها ارایه کرده و بدون تعصب زمینه را برای آشتی دهی عناصر گوناگون فرهنگی فراهم میسازد . در نتیجه در افق اول  حقیقت است که روشنفکر بر مبنای آن الگوی اخلاق مردم سالاری را تفسیر و در افق دوم آن مردم سالاری به گونۀ "گفتمان عملی کثرت گرایانه" در بستر تاویل ها و تفسیر های گوناگون رخ مینمایند و روشنفکر را به پای  اندیشۀ انتقادی رهنمون میکند .  (55)

روشنفکر اروپایی همراه  با فلاسفۀ اجتماعی  ؛ تحولات اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی در اروپا  را از قرن پانزدهم بدین سو به سرعت  در نوردید و باب های رونسانس ، پیشا مدرن ، مدرن و پسا مدرن  را در اروپا گشود و بنای تجدد را به روی خرابه های قرون وسطی بنا نهاد که در این روند به سرعت از سنت برید و با تجدد پیوست و گسست موجود در جامعۀ اروپایی را پس از ایجاد بحران پیوند داد که در این روند کمتر به مقاومت کلیسا که وارث و حامی سنت های کهن بود ، روبه رو گردید .  این روشنفکر به افقی از حقیقت نزدیک شد  و بر مبنای آن مجال تاویل اخلاق دموکراسی را پیدا نمود ؛ اما روشنفکر شرقی برای نزدیک شدن به افق حقیقت و مبنا های آن کوره راهان دشوار تری را پیموده است و به نسبت دشواری ها برای  عبور از کوه و کتل های سنت کمتر توانایی پیوستن به تجدد را داشته است و چه رسد به اینکه فرصت گذار از آن را پیدا کرده باشد ؛ زیرا عواملی در اروپا دست به دست هم داد که زمینه را برای بریدن تجدد از سنت فراهم گردانید که همان عوامل در شرق  بصورت معکوس عمل کرد و سبب افزایش تضاد میان سنت و تجدد گردید . روح دینی حاکم در شرق بر این روند وزنۀ بیشتر افگند و قدرت دینی و تمدنی آنرا برای پیشرفت و توسعه به دشواری مواجه گردانید  .  از همین رو بود که نسل اول روشنفکران شرقی نتواسنیتند با وجود تمایل شدید برای ایجاد اصلاحات و تسریع  پیشرفت و توسعه ، زمینه های انطباق نظام اروپایی مانند تفکیک قوا را با توجه به شرایط کشور های شرقی  به گونۀ "مدرنیتۀ  ابزاری" فراهم نمایند . این ها تلاش کردند تا به نحوی عناصر تمدن غرب را با عناصر تمدنی شرق تلفیق نمایند ؛ اما توفیق چندانی نیافتند ؛ زیرا برای رسیدن به چنین مامولی کوره راهان زیاد فکری را در پیش داشتند و برای عبور از آن به تهور و تبحر فکری نیاز داشتند تا آنان را  برای رسیدن به حقیقت از هر خط قرمزی عبور میداد .

این موج در افغانستان به گونۀ دیگری وارد شد و بعد از تهاجم شوروی به این کشور دچار تحول بنیادی گردید که درز عمیق تری میان روشنفکران راست و چپ ایجاد کرد و به حرکت فکری شوروی ستیزانه در طیفی از "نه شرقی و نه غربی"  با روحیۀ خشونت آمیز و خصمانه منجر گردید ؛ زیرا با وجود شور و جذبه های شکوهمند و حماسه آفرنی از داشتن رهبری خردمندانه ،  فکری توانا و سازماندهی های سیاسی و اجتماعی سخت رنج می برد . نتیجۀ قطعی آن شکست شوروی از افغانستان و ادامۀ فاجعۀ کنونی است که امروز یک نوع هوای غرب پذیری و سنت ستیزی را در بستر آشفتۀ سیاسی و اجتماعی کشور بوجود آورده است که در موجی از ناپختگی های فکری آمیخته با هراس و نگرانی تمایل به مدرنیته  دارد . در حالیکه بعد از غلبه بر ترس ها و سیاست زدگی ها میتوان به انضمام تاریخ و سنت دست یافت و چنان آنها در یکدیگر گره نمود که راهی برای رهایی برای رهایی از آن را نیز در در نظر داشت که باز هم  ناگزیر از دل همین سنت  و تاریخ و اجتماع برآید که در آن پرتاب شده ایم . پس از آن میتوان از ابزاری شدن رهایی یافت و با دیدی انتقادی و وارستگی فکری برای پیمودن راه و رسیدن به حقیقت  نایل آمد و این تنها  در روشنایی انضمام حقایق تاریخی قابلیت تحقق پیدا مینمایند و بس  . پس از آن می توان به مقام انضمام سنت و تجدد در بستر گفتمان فرهنگی نایل آمد و به عناصر ارزشی مدرنیته دست یافت و به توسعه و پیشرفت در  حوزههای گوناگون راه پیدا کرد .  

در این میان روشنفکر به مثابۀ آیینۀ تمام نمای درد های مردم برای رهایی از آشفتگی ها و جلوگیری از گسست های مرگبار  اجتماعی در مواقع مهم به یاری مردم شتافته و برای رسیدن به حقیقت تا  نزدیک شدن به  مرز های  بیکران آن از هیچ گونه سعی و تقلا دریغ نمی دارد . حقیقت سیمای ماندگاری است که روشنفکران در طول تاریخ برای پیدایی و تحقق آن در  جامعۀ بشری  تلاش کرده اند . این گونه تلاش ها در هر زمانی متفاوت بوده است ؛ زیرا در هر زمانی نزدیک شدن به مرزی از حقیقت ممکن می گردد که پیش از آن مرزی از حقیقت را باید عبور  نمود و این روند تا هر چه نزدیک شدن به حقیقت به شفافیت بیشتر میرسد .  از همین رو است که روشنفکر  در هر مقطعی از تاریخ به مرزی از حقیقت نزدیک شده و با عبور از آن به مرز دیگری از حقیقت نزدیک تر میگردد .  روزی این دیوار در برابر حقیقت "تفتیش عقاید" کلیسا و زمانی دیگر استبداد ،  دژخیم  و تهاجم به مثابۀ  دیواری در برابر حقیقت ایستاده اند  . روشنفکر غرب برای عبور از استبداد یکی پی دیگری  لیبرالیزم ، دموکراسی ، سو سیالیزم و اکزیستنسیالیزم را نشانه گرفت  و وقتی هم  مشاهده کرد که  چگونه این رویا های ناپخته اش در قالب  لیبرالیزم و سوسیالیزم به فاشیزم  هیتلری و سرمایه داری مبدل شده و هتلر ها ، بوش ها و اوباما ها تیکه داران آنها  گردید که در این صورت باز هم روشنفکر با قامت بلند و با شکوه شجاعانه و پر وقار حقیقت را در آنسوی پردههای استبداد ، فاشیزم و خرافات نگریسته است ؛ زیرا او دریافته است که  با دریدن این پردهها یکی پی دیگری است که می شود ،  به برج و باروی حقیقت  نزدیک گردید .

روشنفکر یعنی مرد با همت وعظمتی که باجهانی ثبات وسنگینی هر چه با شکوه و پر وقار در سکوی نه منزل می گزیند . این تنها با دو حرف "ن" و" ه "خلاصه نمی شود ؛ بلکه این نه تنها یک شعار نیست ، یک تصمیم آگاهانه و ارادۀ خلل ناپذیر است که به مثابۀ واکنشی تند و آشتی نا پذیر در برابر آنچه زشت است از جنس ظلم  ، استبداد ، تحجر ، خود محوری ، خود خواهی ، آگاهی زدایی  ، انسان زدایی ، عدالت ستیزی ، آگاهی ستیزی ، جهل ، فساد ، شرک ، خرافات و ناباوری و… در موجی از شجاعت پروری  ها وشهامت گستری ها قد میکشد و تا باشد که با ارادۀ آگاهانه درفش آگاهی ، عدالت و آزادی را در اوجی از کثرت گرایی ها و کثرت نگریها در قلۀ تسخیر ناپذیر آگاهی به اهتزاز در آورد . از همین رو است که روشنفکر عاشق آگاهی است و با عقلانیت عشق می ورزد ؛ اما این عشق ورزیدن با عقلانیت به مثابۀ عشق کور و بی معنا نبوده و از جهل ونا آگاهی گریزان است . به تعبیری عشقی هزار چشم است با خردانیتی صد ها هزار چشم کثرت نگرانه ؛ اما این کثرت نگری معنای بریدن از عصبیت را نه ؛ بلکه به عکس معنای پوستن با آنرا دارد ؛ زیرا بریدن با عصبیت رنگ باختگی های کامل خودی ها را در پی داشته و این رنگ باختگی ها انسان را از اصالت های فرهنگی ، تاریخی و ملی نه تنها جدا و بیگانه میسازد و دلالت آشکاری بر خود بیگانگی او میکند ؛ بلکه میان  فرهنگ خودی و فرهنگ جهانی چنان درز ایجاد مینماید که مانع هر نوع کثرت گرایی فکری شده و حتی زمینه های کثرت گرایی ها را نیز میگیرد ؛ زیرا این اصالت های فرهنگی و تاریخی با مثابۀ پلی اند که فرهنگ را بهم می بندد و کثرت گرایی های فکری را آذین می بندد  .

کثرت گرایی فکری ریشه در کثرت گرایی فرهنگی  داشته و کثرت گرایی فکری زمانی در یک جامعه ممکن میگردد که کثرت گرایی های فرهنگی در آن راه یابند . فرهنگ بومی برای ورود به بستر فرهنگ کثرت گرایی  حیثیت دروازه را داشته که بدون آن نمی توان به فضای باز کثرت گرایی فرهنگی حتی اندکی هم اطراق نمود . در واقع گفتمان فرهنگ ها و تمدن ها جاده باز کن فرهنگ کثرت گرایی است که در دراز مدت فضا را برای کثرت گرایی فکری هموار میسازد . شناختن عناصر گوناگون فرهنگی نه تنها قابلیت های شناخت را در بارۀ قوت و ضعف آنها بلند می برد ؛ بلکه زمینه را برای رشد و تقویۀ آنها نیز مساعد میگرداند . بصورت قطع این عناصر زمانی تقویه می شوند که بستر گفتمان فرهنگی را تا رسیدن به فرهنگ کثرت گرایی تجربه نماید . در بستر فرهنگ کثرت گرایی است که می توان تحمل فرهنگی را تجربه کرد و برای پذیرش فرهنگ ها آماده شد تا بتوان به مرز کثرت گرایی های فکری رسید ؛ زیرا کثرت گرایی های فکری در بستر تحمل فرهنگ ها جان میگیرد و بارور میگردد . از همین رو است که کثرت گرایی فکری را پذیرش افکار گوناگون و به استقبال گرفتن اندیشه های گوناگون عنوان کرده اند که در فضای آن هر شخص به هر گونه ییکه می اندیشد ، احساس آرامش مینماید . با آنکه در این فضا حقایق در اشکال مختلفی خود نمایی مینمایند و شخصی در چهار چوب افکار خود حقیقت را به رنگی تفسیر و خود را به آن نزدیک می یابد ؛ اما آشکار است که نزدیکی به حقیقت در دایرۀ هر اندیشه یی متفاوت است بوده  و بصورت قطع عناصر متشکلۀ فکری در آن اثر پذیر است . دراین جا است که برای  یک روشنفکر حقیقت بصورت متکثر خود نمایی کرده و در می یابد که پیروان هر اندیشه یی به حقیقت  از زاویۀ دید خود نگاه کرده و به همان فاصله ییکه به حقیقت نزدیک شده است ، آنرا برای خود کافی و منطقی عنوان مینماید که آگاهی به عناصر گوناگون افکار مختلف می تواند از چنین سؤ تفاهم برای نزدیکی به حقیقت جلوگیری کرده و درجۀ شناخت را برای نزدیک شدن به آن هر چه بیشتر پالایش میدهد .  در این شکی نیست که حقیقت از دیدگاۀ یک روشنفکر مسیحی ، یهودی ، بودایی و اسلامی متفاوت است . هر کدام به همان اندازه یی که به حقیقت نزدیک شده اند ، میران نزدیکی به آن بحیث مضمون ایده آل ذهنی آنان در آمده است و هر کدام نسبت به  دیگری به حقیقی بوند فاصلۀ حود از حقیقات تاکید میورزند .  در حالیکه به قول حافظ :

جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه        چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

این زنگار زمانی از ذهن انسان فرو می افتد که دلبستگی ها به حقیقت رنگ تعلق را به خود نگرفته و از جمیع تعلقات آزاد گردد   رهایی از تعلقات هم به یاری آگاهی میسر می شود که ریشه در شناخت عناصر گوناگون فرهنگ های مختلف دارد . با شناختن عناصر گوناگون در فرهنگ های مختلف و اندیشه های گوناگون اندکی پرده از روی زنگار باور های خاص افتاده و بر روی آن آذین بندی اندیشه های دیگر مساعد میگردد . روشنفکر در فضای این کثرت است که بعد از پذیرش تمامی حقایق به حقیقت گم شدۀ خود نزدیک تر می شود  . این نزدیکی را به معنای نفی حقایق دیگر ندانسته و با تقلای روشنفکرانه جادۀ فکری را برای نزدیک شدن دیگران به این حقیقت نزدیک میسازد  .  روشنفکر بعد از قرار گرفتن در چنین سکوی حقیقت فکری است که خویش را در برابر اقماری از حقیقت می یابد و با لبخندی به سوی آنها نگاه کرده و برای به آغوش  کشیدن آنها حوصله افزایی مینماید ؛ زیرا او میداند که فضای کثرت گرایی فکر بصورت خود به خودی راه را برای عبور از حقیقت های  قبلی به سوی حقیقت های جدید و بالاخره  نزدیک شدن به حقیقتی فراهم مینماید که به نحوی آیینۀ تمام نمای تمامی حقیقت ها است .

کثرت گرایی های فکری سرنخ درازی در درد های سنگین و دردناک جامعه دارد . هر گاه روشنفکری درد های جامعۀ خود  را درک نکند و شناسایی ننماید و بعد راۀ حل آنرا جستجو نکند و مانند طبیبی حاذق برای رفع درد های اجتماعی مردم خود نپردازد ، با ظلم نستیزد ، با مفسد به نبرد نپردازد . او نه تنها روشنفکر نیست ، بلکه "رشن" فکر است که اندیشه را ابزاری برای رسیدن به قدرت و ثروت تلقی کرده است . در حالیکه ممکن نیست لاف از عصیانگری و ناسازگاری با نظام فاسد زد  و از بام تا شام سخن از روشنفکری سر داد و  اما در پشت پرده  با فشردن دست فاسد ترین زمامداری به تقویۀ فساد در نظام فاسد برآمد و حتا از این هم بیشتر برای برائت خود به توجیهات روشنفکری دست یازید . این روشنفکر را می شود به روسپی یی تشبۀ کرد که برای که او ناگزیرانه برای به خود فروشی خویش تن داده است و اما این مدعی روشنفکری "خودی" بر تر از "خود" روسپی را در معرض فروش قرار میدهد تا طعمۀ چربی به کف آرد و از  پر کردن شکم  با غذای ننگین لذت ببرد و بعد با شانه ها بلند افگندن بلافد و بر مردم فخر فروشی کند .

در حالیکه نبرد با جور ، دشمنی با فاسد ، بدرود گفتن با فساد ، ترک ظلم و دستگیری مظلوم مقدمه های کوچک پا نهادن به خوان روشنفکری است . درست او زمانی به آگاهی های واقعی روشنفکری عملی کردن اندیشه های خود فایق می آید ویارای نبرد با فرهنگ فساد و قدرت فاسد را پیدا میکند

که با سنگ بستن به شکم خود بر ظالم و مفسد بغرد و در بستر چنین شجاعتی فرهنگ خود را غنا ببخشد و شناسایی کند ، عناصر گوناگون آنرا درک کند ، تاریخ و جغر افیایی خود را بداند تا با نبوغ کثرت گرایانه رمز کثرت گرایی  ها را در فرهنگ خود دریافته و بعد به تعمیم عناصر آن در میان فرهنگ های دیگر بپردازد تا در گسترۀ فکری آن به رمز و راز کثرت گرایی فکری نایل آید .


April 3rd, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي